در خون من غرور نیاکان نهفته است
خشم وستیز رستم دستان نهفته است
در تنگنای سینه ی حسرت کشیده ام
گهواره ی بصیرت مردان نهفته است
خاک مرا جزیره ی خشکی گمان مبر
دریایی بیکران وخروشان نهفته است
خالی دل مراتو زتاب و توان مدان
شیر ژیان میان نیستان نهفته است
پنداشتی که ریشه ی پیوند من گسست
در سینه ام خدای خراسان نهفته است[justify]
خشم وستیز رستم دستان نهفته است
در تنگنای سینه ی حسرت کشیده ام
گهواره ی بصیرت مردان نهفته است
خاک مرا جزیره ی خشکی گمان مبر
دریایی بیکران وخروشان نهفته است
خالی دل مراتو زتاب و توان مدان
شیر ژیان میان نیستان نهفته است
پنداشتی که ریشه ی پیوند من گسست
در سینه ام خدای خراسان نهفته است[justify]