هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

أهلا وسهلا بك زائرنا الكريم, أنت لم تقم بتسجيل الدخول بعد! يشرفنا أن تقوم بالدخول أو التسجيل إذا رغبت بالمشاركة في المنتدى

برخی از ویژه گی های درست نگاری در زبان فارسی - دری(بخش سوم)

اذهب الى الأسفل  پيام [صفحه 1 از 1]

مردم


Admin

آنچه را که در این نوشتار به آن پرداخته می شود همین دشواری کاربرد ونوشتن درست واژه ها ، وامواژه ها واژه نما ها وفراز ها است که اگر با آنها برخورد دقیق ، موشگافانه ودرست صورت گیرد نه تنها نوشته ویا خامه را ساده تر ، زیباتر ،دلپذیرتروخواستنی تر می سازد بلکه زبان فارسی را نیز از گزند روزگار در امان نگهمیدارد ، ورسالت نویسنده را نیز در انتقال درست زبان به نسلهای بعدی شگفتانه تر بازتاب می دهد.
نخست در بخش واجها یا واژها یا نظام آوایی زبان: زبان چنانکه می دانیم از مجموعه ای آواز ها پدیدار می شود. کوچکترین آواز را واژ یا فونیم ویا حرف می گویند ویا جزء ساده، شناساننده وجدا کننده آوایی زبان واژ یا فونیم است .منظور از نظام اوایی یا بخش واژ ها شکل گونه ای ادا یا تلفظ واژ ها یا حرفها در یک واژه یا کلمه و در فراینددرسیستم گویشی یک زبان است .
شیوه ای پیدایش آواها ، در زبان فارسی چنین بخشبندی می گردند:
واژ های خیشومی چون واژ «م ون»
واژهای بندشی یا انسدادی :چون «ب،پ»
واژ های سایشی: چون«س،ص»
واژ های غلطان یا لولیده: «ر، ل»
واژ های زنشی: چون«ف»
واژ های کناری :چون:« ای وهای»
واژ های زبان فارسی که سی وسی واژ است به واجها یا واژ ها ی واکدار وبیواک یا واول وکانسونیت تقسیم می شوند.
بسا روی داده است که گوینده گان یک زبان واژها یا اواها ویا حروف یک واژه یا کلمه را به گونه ای مختلف یا گوناگون ادا می کنند وبه مرور زمان همین دگرگونی ادا یا تلفظ موجب تغییر در ریشه وپیشینگی واژه می شود وواژه را از روال ریشه یابیش بدور می کشاند. با این شناسایی کوتاه در این بخش به درست نویسی وبه ویژه درستخوانی واژ ها پرداخته می شود .ویا در زبان نگارشی فارسی برخی واژه ها یاکلمات را می نویسند که واژ ان در نظام آوایی زبان فارسی وجود ندارد؛ که این مساله نیز نظام آوایی زبان را دگرگون می سازد وموجب تغییر نادرست در سیستم واژگانی زبان می گردد . در زبان فارسی واژ های که شامل نظام آوایی فارسی نیستند، نباید به کار روند کابرد واژه های که شامل نظام اوایی نیستند ، نظام آوایی زبان را بر هم می زند نباید به کار رود.(از مثال می گذریم).
خوشبختانه که در این پسین روزها کاربرد زبان گفتاری در زبان نوشتاری با دلباز ورویکرد گسترده به انجام می رسد، داستان نویسان ارجمند ما از آن میان دکتر اکرم عثمان،در رمان دوجلدی کوچه ای ما، ببرک ارغند در مجموعه داستانی «شراره» قدیر حبیب در رومان دوجلدی «منگنه»عتیق رحیمی در رمان «سنگ صبور» ودیگران در کاربرد زبان گفتاری در زبان نوشتاری رویکرد گسترده ای نموده اند. این رویکرد نه تنها در نظام واژگانی زبان افزودی در خور نگرش به میان آورده است؛ بل که زبان داستانها را نیز رساتر، زیباتر ، ارزشمند تر وگویا تر ساخته است.اما با آنهم در برخی از داستانها ویا حتا در خوانش واژه ها در همین تلویزیون ملی ما به نادرستی های شگفت انگیزی روبرو می شویم. وحتا درشعر برخی از شاعران کشور نیز در اوزان شعری شان به این نادرست خوانی واژ ها روبرو می شویم .به گونه نمونه: واژه «دُشمن» را می نگریم از تلویزیون ملی همیشه این واژه را «دِشمن» می خوانند همچنان «دُشوار » را «دِشوار» «مُژه» را «مِژه»، «دُشنام» را «دِشنام» و«دّست» را «دِست» می خوانند .«عاشِق» را «عاشُق» ، عِرفان» را «عورفان» که این نارسایی در خوانش واژه ها موجب تغییر در ریشه وپیشینه واژه ها می شود.
کاربرد واژ های «ز» و«ذ» در واژه ها:با دریغ حتا در زبان نگارش بهترین وزبده ترین نویسنده گان مطرح امروزی ما کاربرد این دو واژ بجای یکدیگر هنوز دیده می شود.(از مثال) صرف نظر می کنیم. واژ «ز» در زبان پیشین اوستایی ، در زبان گویا پهلوانیک شرقی وغربی ودر زبانهای فارسی باستانی ، میانه ودری یا فارسی امروز کاربرد دارد واز واژ های قابل نگرش وزیاد کاربرد است وهمچنان واژ«ذ» که در واژه های عربی زیاد تر کاربرد دارد نیز در زبانهای پیشین کاربرد داشته است. این واج ها در زبان فارسی با آن که جایگاه پیدایش انها «همخوانهای سایشی» میان بالاتر از نوک زبان ولثه بالای دندانهای پیشرو است ، مگر با آنهم با واژ های عربی «ظ»،«ض» را برخیاز فارسی زبانها همسو ادا می کنند .که این خود دشواری دیگری است که زبان فارسی بآن در گیر است . مگر می توان با دقت واژ های فارسی را ،با به کاربرد، این دو واج درست
نوشت.
نخست واژ «ز» وکاربرد آن در واژه ها: این واژ به گونه ای زیرین در واژه ها به کار می رود:
در گزاردن این معنا را می دهد:
الف:گزاردن درترکیبهای انجام دادن مانند: کارگزار،نماز گزار، خدمتگزار،برگزار«در برگزاری محفل باز یابی آزادی کشور».
ب : گزاردن در ترکیبهای گفتن: در واژه های پیوندی یا ترکیبی: شکر گزار، سپاسگزار .
ج: گزاردن در ترکیبهای خبر یا آگه کردن: خبر گزار، گزارش(به لحاظ خدا نه گذارش که نادرست وغلط است قابل توجه گرداننده گان سایت بامداد) ، گزارشگر.
د:گزاردن در ترکیبهای تعبیر کردنمانند خوابگزار، خراجگزار ،وامگزاری وسرمایه گزاری
دوم واژ«ذ» در واژ های ترکیب گذاردن:
الف:در ترکیبهای نهادن وگذاشتن: نبیک یا کتاب را بالای میز گذاشتم. پایه گذاری، بنیاد گذار، بنیان گذار ،منتگذار(منت گفته نمی شود بلکه منت گذاشته می شود با شکرگزار تفاوت بسیار اندک و نازک دارد از اینرو اگر بنویسیم شکر گزار درست است مگر منتگذار با واژ«ذ» درست است.

(بخش دوم )
ب: در ترکیبهای گذشتن وعبور کردن: گشت وگذار ، گذاره ، گذر ، رهگذار، ورهگذر(بادریغ در چندین جای نام خانواده گی جناب شفیع رهگذر را (رهگزر) نوشته اند .
ج:در ترکیبهای وضع کردن وایجاد کردن: مانند: قانونگذار(نه قانونگزار) قیمتگذار .
جذروجزر: بسیاری ها درکاربرد این واژه ها به جای یکدیگر،اشتباه می کنند. "جذر" به معنای ریشه است و در ریاضی عددی است که با خودش ضرب می شود که حاصل بر آمده ازآن را "مجذور" می گویند؛ اما "جزر" با "ز" ، "فرونشتن آب دریا، بازگشتن آب دریا و ضد "مد" می باشد."
زغال یاذغال؟: نگارش درست این واژه با "ز" وبه گونه ی "زغال"است ونه با "ذ" وبه شکل "ذغال".
زکام یا ذکام؟: این واژه را نیز باید با"ز" نوشت وبه گونه ی "زکام" ونه"ذکام".
مزمزه ومضمضه: واژه ی "مزمزه" فارسی است و معنای "چشیدن و نرم نرم خوردن چیزی " را می رساند؛ اما "مضمضه "عربی بوده وبه معنای"گرداندن آب دردهان برای شستن آن" است
واژ«ض»وکاربردهای آن این واژ از زبان عربی وبا واژه های که از زبان عربی به زبان فارسی رهگشوده آمده است. بنا بران تلاش شود کم ازکم از کاربرد واژه های که این واژ در آن به کار می رود جلوگیری شود. معادل آن نوشته شودواگر به معادل آن دسترسی نداشتیم ، تلاش ورزیم تا واژه را درست بنویسیم. مانند:
واژه حظیره، حضیره یا هدیره : با دریغ از مدتی بجای واژه آرمگاه یا گورستان واژه های نادرست حظیره ، گاهی حضیره وگاهی هدیره به کار می رود .در فرهنگهای زبان عربی این واژه ها چنین معنا می دهند:
حظیره: به معنای کنف ، خباک ، شوغا به انجای گویند که در آن گوسفندان وچهار پایان را نگهداری کنند واز نی وشاخ درختان سازند طویله نیز به آن گویند و در تاریخ بیهقی آمده است:«موسی بدان وقت که شبانی می کرد یک شب گوسفندان را سوی حظیره می راند»(تاریخ بیهقی رویه 20) وهم به معنی جای که در آن خرما خشک کنند.
حضیره این واژه در زبان عربی به جایگاه خرما وبه گروهی از مردم که به جنگ می روند و به پنج تا ده نفر برسد اطلاق می شود .
وهدیره :در زبان عربی به معنی بانگ زدن شتر وجوشیدن شراب را گویند.
به ساده گی دیده می شود که هر سه واژه در زبان عربی به معنی آرمگاه ویا گورستان ویا قبرستان کاربرد ندارد ، دانسته نشد که از کدام زمان این واژه در زبان فارسی بجای آرمگاه بکار رفته است .
امید وارم تا گرداننده گان تلویزیون ملی ورادیو افغانستان از کاربرد این واژه به جای آرمگاه یا گورستان خود داری نمایند.
قرض و والضالین:مردم افغانستان قرض را «قرز» والضالین» را «والدا لین» می خوانند، اینکه چرا در برخی موارد واژ های آمده از زبان عربی «ض » گاهی همسو با «ز» وگاهی با «د» همسو خوانده می شود ، پیدا نیست ، باید همین نارسایی را همینگونه خواند.
.
واژ «ب» وکاربردهای آن: این واژ که از جمله واژ های همخوان بندشی یا انسدادی است در زبان دری کاربرد گونا گون دارد :
کاربرد بدینسو، بدین معنی ، بدینمنظور : حرف ربط «به» در زبان فارسی به همینگونه کاربرد چندین هزار ساله دارد ، نباید آن را با واژ«ب» اشتباه گرفت ، آوردن واژ«ب» با واژ«د» نادرست است باید نوشت :«به این سو، به این معنی وبه این منظور» زبرا «ب» حرف ربط نیست ، «دین» هم معنی دیگری دارد و«سو» نیز واژه ای نشان دهنده سمت وطرف است. باید هر واژه را جدا وبه چم خودش نوشت.بنا برآن باید نوشت به اینسو نه بدینسو به این معنا نه بدین معنی . به این وسیله نه بدینوسیله، به این منظور نه بدینمنظور. وغیره
به نام و بنام: درزبان عربی حرف جر"ب" را همواره به واژه ی پس ازآن که "مجرور" است ، پیوسته می نویسند؛ اما در شیوه ی نگارش فارسی، حرف اضافه ی "به" را باید همیشه جدا از واژه نوشت. اگر در فارسی حرف"به" را پیوسته با واژه بنویسیم، امکان به جای یکدیگر گرفته شدن معنا ها وجود دارد مانند نگارش واژه های "به نام"و"بنام" که هر کدام با توجه به بافت محتوایی شان در هنگام نگارش، کار برد ویژه یی دارند مانند: فردوسی شاعر بنام زبان فارسی است(که منظور ما از واژه ی "بنام" به گونه ی دقیق "نامدار" است؛ یعنی فردوس شاعر نامدار زبان فارسی است) و کاربرد واژه ی "به نام"در این جمله، مفهوم متمایز با واژه ی "نامدار" دارد .
.کار برد نادرست بر علیه وبر له در زبان فارسی: بادریغ در اغلب اثار ادبی ، فرهنگی ، سیاسی واداری کشور پیوند «بر» پیش از «علیه ویا له» به کار می رود مانند: « مبارزه برعلیه مواد مخدر ویا مبارزه بر علیه تبعیض نژادی »وغیره. نخست ببینیم .حروف ربط یا پیوند های «عِلیَ وله» چیست؟ در زبان عربی حروف جر «علیَ» و«لّه» در زبان فارسی «بر» و«برای» معنا میدهدو کلمه ها را مجرور می سازد افزون برآن در زبان دری به معنای زیان وسود نیز معنی شده می تواند.هرگاه (بر )را پیشروی علیه که هم به معنای بر است بکار ببریم تکرار مانند:« سنگ حجر الاسود) می شود که در فارسی (سنگ سنگسیاه معنا می دهد) . بنا بران کاربرد تکراری« بر» پیش روی «علیه» نادرست است . بهتر است تنها بر ویا علیه به کار رود. مبارزه علیه مواد مخدر ویا مبارزه علیه تبعیض نژادی وبهتر است بجای علیه وله در زبان فارسی بنویسیم :: مبارزه با فراورده های مخدر یا مبارزه با برتری نژادی ویا اتنیک ستیزی وغیره بهتر تر می شود
واژ «پ» وکاربرد آن :
پایین وپآیین ؟:نگارش همزه ی عربی به جای حرف"ی" (و با تلفظ همزه نیز) در زبان فارسی درست نیست و واژه هایی مانند: پایین ،پاییز، مویین، رویین،آیین،پرگویی، امریکایی و....را نباید باهمزه ، نوشت
واژ«د» وکاربردهای درست آن: واژ «دال» در واژه های دستگیر شدند: در رسانه های گروهی می بینیم ویا می خوانیم : « در ولایت بلخ شش نفر مخالف دولت دستگیر شدند» فراز نادرست است زیرا دستگیر ودستگیری به معنی کسی را کمک کردن ودست او را گرفتن معنی می دهد چنانی که نام غوث الاعظم دستگیر ، صفت حضرت نعمان بن ثابت، بن هوطی بن ماه یا امام ابوحنیفه است . از این رو بهتر است بجای« دستگیر » بنویسیم که « شش نفر مخالف دولت، در ولایت بلخ از جانب نیروهای امنیتی، گرفتار شدند.»
واژ های «س وص» هر دو واج یا واژ از جمله واژ های سایشی می باشند نخستین فارسی ودومی از عربی ره گشوده است ، نباید یکی بجای دیگر نوشته شود . به این گونه:
سره وصره:سره بارسی است ، به معنی برازنده وصره عربی است به معنی آواز شر شر درختان.
ثواب وصواب: نگارش این واژه ها به جای یکدیگر و بدون درک تفاوت مفهومی ،نادرست است.
"ثواب" اسم است و معنایش "مزد و پاداش" می باشد و"صواب" صفت بوده وبه معنای "درست، به جا ومناسب"است .
واژ های «ح وه» : این دو واژ که جایگاه آنها «کناری » است. نخستین از زبان عربی ودومی در زبان فارسی باستان هبوط کرده اند. نباید بجای یکدیگر نوشته شوند.
حایل وهایل: در نگارش این واژه ها به جای همدیگر، باید محتاط بود؛ زیرا"حایل"اسم بوده وبه معنای چیزی که مانند پرده میان دو چیز قرار می گیرد ومانع یکجا شدن آن ها می شود، است؛ اما "هایل" صفت است وبه معنای "ترسناک".
واژه عدم وکاربرد آن در زبان فارسی: از ترکیب هایی که امروز بادریغ تا حد زیادی کاربرد نادرست دارد، ترکیب هایی مانند: عدم حضور، عدم قدرت ، عدم دقت و... است .
بربنیاد این، بسیاری از پارسی زبانان، واژه ی "عدم" عربی را درآغاز واژه ها می آورند و به همین گونه ترکیب هایی را به کار می برند؛در حالی که واژه ی"قدرت" برابر فارسی خوبی در زبان ما دارد وآن"توانایی" است و"عدم قدرت" هم "ناتوانی "، پس خوب است به جای "عدم قدرت" بگوییم و بنویسیم :"ناتوانی" .بجای «عدم حضور»بنویسیم «نبود» وبجای عدم دقت بنویسیم«بی توجهی یا بیدرنگی».
"عدم" در زبان عربی به معنای "نبود" و "نبودن" است و گاهی هم (نظر به نیاز مندی مفهومی در زبان نوشتاروگفتار) بهتر است به جای "عدم" بنویسم وبگوییم: "نبود" ویا"نبودن".
فقدان: این واژه ازنگاه مفهومی، به معنای "نیستی" و "نبودن" نیست . معنای اصلی "فقدان"، "گم کردن" ویا "گم شدن"است. درزبان فارسی واژه" مفقود"، را به کار می بریم، بهتر است به جای واژه ی "فقدان" ،"گم شدن" و"گم کردن" را به کارببریم.
نیاگان یا نیاکان؟ : مفرد این واژه دراصل "نیاگ" (به معنای نیا یا جد) است وجمع آن نیاگان است، نه "نیاک یا نیاکان" به کاف تازی . پس بهتر است مانند واژه های: "شایگان ورایگان " واژه ی "نیاکان" ،"نیاگان" نوشته وخوانده شود.
طپیدن ،غلطیدن : این واژه ها (طپیدن وغلطیدن ) را باید با"ت" فارسی (تپیدن و غلتیدن) نوشت ونه با "طای" عربی.
به همین سان، مشتقات این واژه ها مانند: تپش، غلت خوردن، غلت زدن ، غلتان و غلتک را نیزباید با"ت" نوشت ونه با"ط".
توفان یا طوفان؟: این ها دو واژه با دومعنای متفاوت اند. "توفان" به "ت"فارسی و"طوفان" به "ط"عربی است.
"طوفان"عربی با طای ماٴلف ، معناهای چندگانه دارد مانند : باران سخت، آب فراوان و سیل؛ اما واژه ی "توفان" فارسی با"ت" از فعل "توفیدن" گرفته شده وبه معنای "فریاد کردن به صدای بلند" "غرش" و "غریدن "است.
اتاق یا اطاق؟: اصل این واژه ترکی است. درزبان ترکی مخرجی که به "ط" (طای مالف) تلفظ شود وجود ندارد؛ یعنی "ط" غلیظ مانند عربی نیست. پس هیچ دلیلی وجود ندارد که ما در فارسی واژه ی "اتاق" را به "عربی و به شکل "اطاق" بنویسیم . بهتر است به جای آن،"اتاق" نوشته کنیم ونه "اطاق".
مدیره، رییسه، کمینه و جانبه : از آن جایی که درزبان پارسی مذکرومونث نیست، این تصور نادرست است که به اقتضای زبان عربی در فارسی- نیز- نشانه ی تاٴنیث آورده شود وبانوان مدیر و رییس را" مدیره"و"رییسه" بگویند وبنویسند.
"استاد سعید نفیسی" در این مورد می نگارد:" در زبان عربی هم برای این مقصود، چنین کلمه ای نیست و همین طور کلمه ی رییسه، یعنی زنی که ریاست بکند، در عربی نیامده است. مدیره، تنها مونث صفت مدیر ورییسه مونث صفت رییس است . در عربی گاهی برای صفت مذکری که به جای اسم استعمال می شود، کلمه ی مونث معمول است مثل شاعر که مونث آن شاعره آمده است،وحتی رقاصه هم درست نیست، مگر این که صفت باشد. در نتیجه ی همین اشتباهات، کلمه ی جانبه را هم جعل کرده اند. مردان برای اینکه «من» نگویند وننوسیند و من گفتن را بی جهت بی ادبی فرض کرده اند، در حق خودشان گفته اند: این جانب. در صورتی که جانب در اصل زبان تازی، به معنی پهلوست و در فارسی به معنی سو و جهت و طرف هم استعمال شده است.
با همه ای اینها دلیل نیست که زنان خودشان را جانبه بگویند؛ زیرا که نه تنها بر خلاف قاعده است؛ بلکه جنبه ی تحقیر و توهین هم دارد؛ زیرا که جانبه در لغت عرب، به معنی زن کوتاه قد وخواروذلیل است."
با توجه به این، کاربرد "کمینه " به جای مونث "کمین" (وبه خاطر بیان شکسته نفسی) درزبان فارسی نیز نادرست است.
نقطه ی نظر: به کاربردن این ترکیب نیز در جمله هایی مانند: "از نقطه ی نظر اجتماعی ویا اخلاقی ویا......" درست نیست؛ چون "نقطه ی نظر" مفهوم رسایی در کاربرد این جمله ندارد. بهتر است به جای آن گفته شود:از دیداجتماعی.
تبجلیلیا"تجلیل": تجلیل واژه ی عربی است، ومعنای اصلی آن "جل برسر مرکب گذاشتن " است؛ اما واژه ی دیگری که مفهوم مثبت را به جای "تجلیل در عربی می رساند- وبسیاردقیق نیز هست- واژه ی "تبجیل" است ونه "تجلیل"اما در فارسی واژه ی "بزرگداشت"وجوددارد که دراین صورت، بهتر است گونه ی پارسی آن، یعنی "بزرگداشت" را به کاربرد ونه "تبجیل" عربی را.
بزرگداشت به عمل آمد: بسیاری از رسانه ها می نویسند : "از روز جهانی بهداشت ، بزرگداشت به عمل آمد"؛ اگر منظور "به عمل آمدن" عملی شدن هم باشد، تاجایی این گونه نگارش زیبا نیست. به جای بزرگداشت به عمل آمد"، بهتر است نوشته شود: "ازروزجهانی بهداشت بزرگداشت شد".
جهت: واژه ی عربی است و به معنای سوی، راستا، طرف، علت وروی است. کاربرد آن به جای واژه های "خاطر" و"برای "مفهوم روشن ندارد (هرچند در برخی از فرهنگ ها ،جهت به معنای" به خاطر" و" برای "آمده است) ؛ اما اگر منظور ما از کاربرد واژه ی "جهت " سوی، راستا و طرف نباشد، بهتر است به جای آن، از" به خاطر" و"برای" استفاده شود.
کاربرد جمعهای مکسر عربی در زبان فارسی نادرست است .چرا؟
۱-زبان عربی با سیل واژه هایش نه تنها در زبان فارسی- دری بلکه در تمام زبانهای دنیا ره یافته است ، همین واژه ای طوفان در زبان جاپانی ، چینی ، مالیزایایی ودیگر زبانها به گونه ای «تیفون،،، تیپون، تیه پون »راه یافته است ، در زبانهای شیوای پشتو ، اردو ، کردی ،هندی ، بلوچی ، پشه یی، ترکی وازبکی نیز ره گشوده است . مگر در تمام زبانهای متذکره جمع بندی واژه های عربی به قواعد همان زبان صورت می گیرد، مانند:واژه ای سفیر را به گونه نمونه بر می گزینیم: در زبان پشتو جمع آن می شود:سفیرونه، در اردو می شود سفیرو، در بلوچی ، سفیری، همچنان در زبانهای دیگر، مگر تنها در زبان فارسی جمع سفیر به شکل جمع مکسر عربی سفرا به کار می رود. همچنان علما،فضلا ، اکابر وغیره تنها در زبان فارسی به کار می رود وبس، در حالی که ازبان فارسی- دری خود اصول جمع دارد که باید از آن استفاده شود، نشانه های جمع در زبان فارسی - دری:ان ، ها ، گان ، ویان اند، که درخت می شود درختان ،« مرد» می شود ،مردها بنده می شود ، بندگان، وخوبرو می شود خوبرویانوغیره بنا بران« پیشنهاد می شود تا بطور قطع جمع های عربی در زبان فارسی – دری به کار نرود وبجای آن تمام واژه های عربی بر بنیاد جمع دستوری زبان فارسی جمعبندی شود : مانند :: عالم ، شود عالمها، سفیر شود سفیر ها یا سفیران .قاضی شود قاضیان نه قضات، وغیره.
۲-استفاده از نشانه های جمع عربی در پایان واژه های فارسی نه تنها نادرست بلکه خطای ادبی شمرده شود ؛ مانند:نگارشات نادرست شود ، نگارشها ، پیشنهادات نادرست پیشنهادها درست ، نمایشات نادرست ، نمایشها درست، باغات نادرست ، باغها درست ، دهاقین نادرست، دهقانان درست. ازمایشات نادرست ، ازمایشها درست، سفارشات در فراز« هرنوع سفارشات وفرمایشات شما پذیرفته می شود» نادرست « همه گونه فرمایشها وسفارشهای شما پذیرفته می شود » درست.
همچنان نشانه جمع عربی در پایان واژهای مفردآمده از عربی نیز نادرست است مانند: فعالین یا کاتبین ، یا معلمین ، متعلمین وغیره . چرا؟ نخست به این دلیل که این جمع ها در زبان عربی با نشانه جمع مذکر یا نرینه پایان پذیرفته وتنها برای مردان اطلاق می شود یعنی متعلمین یعنی دانش آموزان پسر یا معلمین یعنی آموزگاران مرد، که اطلاق آنها برای بانوان معلم ودختران دانش آموز نادرست است، یعنی اگر بنویسیم متعلمین صنف دوازدهم«ب» لیسه عالی ملالی نادرست است . بهتر است بنویسیم :« متعلمان صنف...»اما اگر همین واژه های عربی را بر اساس دستور زبان فارسی جمع بسازیم می شود : متعلمان ومعلمان که هم شامل دانش آموزان پسر ودختر می شود وهم از لحاظ دستور زبان فارسی درست است .
۳-دوباره جمع بستن جمعهای مکسر عربی در زبان فارسی-دری نادرست وحتا گناه ادبی است . مانند: قبض، قبوض شده قبوضات ، همه نادرست تنها قبوضها درست ، شوءونات، که مفرد یا یکه آن شآن است شده شون بعد به نادرستی می نویسند: شوءنات که نادرست است . درست آن شأن شود شانها، به همین ترتیب ، گوهر فارسی در زبان خود ما شده جوهر ، بعد جمع آن در فارسی شده جواهر و به نادرستی شده جواهرات( سوگمندانه در تمام گوهریا جوهر فروشی ها نوشته شده است «انواع جواهرات فروشی موجود است »
۴-بستن پساوند «الات وجات» گویا نشانه جمع در پایان واژه های فارسی –دری درست نیست مانند : ماشین الات ، پرزه جات ، روزنامه جات شیرینی جات وغیره نادرست است بجای آنها ماشینها یا ماشین باب ، شیرنی باب ، شیرنی ها، روزنامه ها وغیره به کار رود هم درست است وهم قواعد واساسات زبان خراب نمی شود.
۵- اتصال ویا پیوستن نشانه یا علامت معرفه عرب «ال» در آغاز واژه های فارسی نادرست است مانند: حسب الفرمان ریاست جمهوری . نادرست است ، ویا حسب الخواهش ، حسب الفرموده وغیره . به جای آن بهتر است نوشته شود« بر اساس فرمان یا وغیره.
ویژگی های نوشتاری یا قواعد یا شیوه هایدرست املا ورسم الخط واژه ها در زبان فارسی – دری:
به دیده نگریستن ورعایت رسم الخط«درست نویسی» درست وشناختن دقیقتر واصلها وقاعدهای رسم الخط یا شیوه نگارشواژههادر زبان فارسی-دری به دودلیل کار دشواری است :
نخست: بادریغ تا اکنون کدام رسم الخط یا شیوه مشخص وشناخته شده نگارش واژه ها در زبان دری که همه با هم یک گون بنویسند وجود ندارد ، هر کشوروهر منطقه ای گویشی زبانواژه ها را بهدل خود می نویسند.
دودگر:املای بسیاری از واژه های همگون یا متشابه چون صواب وثواب ، گزاردن وگذاردن ،هدیره وحظیره ، وغیره کدام قانون یا دستور نامه ویژه ندارند ،باید آنها را همانگونه که پذیرفته شده اند بنویسیم. چرا؟
پاسخ بر این دشواری ساده است : زبان فارسی – دری از خانواده هندواروپایی است ، نظام اوایی این خانواده با وا کها، آواز ها وصدا های مشخص بیان می شود ، در پیشین زمانه ها که زبان فارسی- دری تازه بکار می رفت با خط یا دبیره خروشتی ویا دیودانشنگری نگاشته می شد ، آن نظام آوایی توان بیان تمام آواژهای مورد نیاز زبان را دارا بود ، در آن زمان واولهای گوناگونی
وجود داشتند ومیشد، تا شکل درست واژه ها را با آنها نوشت ، مگر با A,ä,o,ö,ü,u,y
نظام اوایی زبان عربی که بجای واولها یا واکدار ها نشانه های «زیر ،زبر ، وپیش» یا ضمه ، کسره وفتحه» به کار می رود و موجب می شود تا واژه ها درست نوشته وخوانده شوند ، مگر در زبان فارسی تنها نظام اوایی زبان عربی به کار می رود و « از نشانه های (زیر ، پیش ووزبر) استفاده نمی شود» ، بر این بنا در زبان فارسی - دری دشواری جدی را در سیستم نظام اوایی زبانبه بار آورده است. از این رو لازم است تا شکل نوشتاری واژه ها را همچنانی که پذیرفته شده است نوشت. وآن چنین است:
۱-فعلهای که با واژ««آ» آغاز می شود هنگام پیوست با یکی از واژ هها یا حروف«ب،ن و م» نشانه «مد» آن میافتد وبجای آن واژ «ی» نوشته می شود. مانند:
ب+ آمد می شود «بیامد» ن+آورد می شود «بیاورد ویا میاورد ویا نیاورد» ویا میازار ، نیاشفت ، بیا،، بیاور وغیره.
۲- فعلهای که با واژ«آ» اغاز می شوند ، هنگام پیوستن با یکی از واژ های «ب،ن وم» واژ «آ» به صورت «ی» در می اید. مانند:
ب+افتاد می شود بیافتاد ، نیافتاد ،نیرزد ، بیرزد، میفگن، بیفراز، نینداخت ،
۳- وآژگانی که با «ه» کوتاه یا نیمه کشیده (غیر ملفوظ نادرست است ، زیرا تلفظ می شود) پایان شوند،واژ «ه» نوشته نمی شود وواژ«ه» به واژ«گ» مبدل می شود.
زنده ، مرده ، خسته، بنده، چنین تغییر می پذیرند:
هرگاه با نشانه جمع یا چندی بپیوندد چنین می شوند:: زندگان ، مردگان، بندگان وغیره.
این قانوت در مورد واژگان آمده از زبان عربی نیز تطبیق می شود مانند: معشوقه می شود معشوقگان.
هنگام پیوستن به «انه» می شود : بچگانه نه( بچه گانه نادرست است)
هنگام پیوست با «ی» مصدری که حاصل مصدر ساخته می شود چنین می شوند: زندگی ، خستگی ، بندگی وغیره
هنگام پیوستن با «ک»تصغیر یا نشانه خردی می شود: خانگک ،جامگک وغیره.
نوشتن درست افعال یا گزاره ها در زبان فارسی:
می شود یا میشود: نخست ببینیم که فعل چیست؟ فعل بیان کار یا حالتی است در یکی از زمانهای سه گانه که توسط یکی از سه شخص به انجاممی رسد. واز دو بخش تشکیل شده است : نخست ریشه ودوم شناسه .
اگر درصیغه های فعل دقت کنیم، می بینیم ،که یک بخش آن هیچگاهی تغییر نمی پذیرد، همین بخش را ریشه یا ماده فعل می گویند . مانند:«نشست» در فعل های نشستم، می نشستم ، می نشستی وغیره دیده، می شود که «نشست» تغییر نخورده است بلکه در اشخاص وزمان تغییرات رونما گردیده است . همین بخشی که دگرگون نمی شود . ریشه است
وآن بخشی که تغییر می پذیرد ، مانند: می، م ، ی وغیره انرا شناسه می گویند.
دانشمندان بخش زبان شناسی، از آن میان استاد ناتل خانلری « در دستور زبان فارسی »خود به این باور است که ، به خاطر درک درست گزاره ها بهتر است تا شناسه های زمان آینده مانند: «می» وغیره جدا از ریشه نوشته شوند ، زیرا شناسه عامل شناخت گزاره ها هستند. مانند: می خورد ، می نوشد وغیره ، مگر شناسه های پایانی که بیانگر هویت اشخاص اند باید پیوسته نوشته شوند. مانند : نشستم ، نشستی ، نشستند وغیره . پس «می شود »بهتر تر از «میشود» است.
از این رو بهتر است تا همین دیدگاه اجرا ورعایت گردد.
(بخش سوم)
تنوین در زبان فارسی: نخست تنوین چیست؟ در زبان عربی تنوین دو«زبر» بالای «الف» پایانی که واژه را هویت نسبتی وتشریحی می دهد، کاربرد دارد . ودر زبان عربی به همین مظور به کار می رود . به گونه نمونه: در سوره «النسأ» پایان ایه شماره (۱۳۵) با «بعیدآ» ایه شمار(۱۳۶) با «عذآ علیمآ» ایه شماره( ۱۳۸ ) با« للهِ جمیعآ» وایه شماره( ۱۳۹) به «فی جهنم جمیعآ» پایان شده اند . به همین ترتیب کاربرد تنوین در زبان عربی زیاد وگسترده است.در یک زمان کاربرد تنوین در زبان فارسی مروج شد ،برخی از نویسندگان بدون توجه ورویکرد به زبان فارسی تنوین را در این زبان به کار بردند.
نخست واژه های عربی با تنوین در زبان فارسی به کار رفت سپس با دریغ واژه های فارسی نیز با تنوین نوشته شدند. واژه های آمده اززبان عربی مانند: اکثرآ، اقلآ، کلآ ، جمعآ ،وغیره .
طی مددت زمانی این تنوین بالای واژه های فارسی نیز نصب شد، مانند: پیشنهادآ ،،زبانآ،سفارشآ،دومآ ، سومآ،رایگآ وهمین تنوین گرایی حتا در واژه های آمده از انگلیسی نیز اجرا شدند.مانند: تیلفونآ، تیلیگرافآ وغیره.
اکنون این پرسش پدیدار می گردد، که آیا کاربرد قانونهای دستور زبان عربی در زبان فارسی درست است؟به یقین که نی . کاربرد تنوین در زبان فارسی نادرست است. پس چی باید کرد؟
نخست ، باید واژه های فارسی را بدون تنوین نوشت ، نوشتن تنوین بالای واژه های پیشنهادآ ، رایگانآ دومآ ، سوما وغیره نادرست است وفراز های زبان فارسی را نازیبا ونویسنده را کم سواد نشان میدهد.
دوم: اینکه واژ های که دارای تنوین بوده واز زبان عربی به زبان فارسی کاربرد دارندد، تلاش شود تابه کار نروند وبجای آنها معادل دری آنها جستجو شوند وبه کار روند : مانند:بجای ااقلآ ، کم از کم ، بجای اکثرآ ، اغلب ویا زیادی ، بجای کتبآ ، نوشتاری یا کتبی، بجای شفاهآ واژه های گفتاری ، شفاهی نوشت.
مصدر جعلی با پسوند «یت» در زبان دری: در زبان عربی نوع مصدر با پسوند «یت » ساخته می شود، که در حقیقت «یۀ» است ، بادریغ همین مصدر در زبان فارسی بکار رفته است وآن را مصدر جعلی نامگذاری کرده اند.مانند : از افغان ساخته اند«افغانیت» از رهبر ساخته اند «رهبریت» از خوب ساخته اند ،« خوبیت» وغیره که ساختن این نوع مصدر در زبان فارسی نادرست است، نباید به کار رود ، بجای افغانیت بنویسیم: افغان بودن. بجای رهبریت بنویسیم رهبر بودن ، بجای ناچاریت بنویسیم ، ناچار بودن وغیره .
ساختن واژه های فارسی در قالب دستور ی زبان عربی :در زبان عربی برای هر واژه ای شکل وچهار چوب ویژه ای دستوری وجود دارد.به گونه نمونه: نام جای یا مکان بر وزن (مّفعِل) یا( مفِعّل) ساخته می شود مانند: معبر(گذرجای یا گذرگاه)یا مّغرِبیعنی (نشستگاه ). مگر درزبان فارس-دری ساختن اسم مکان با افزودی پسوند ها (ستان،زار،ودان ساخته می شود) از این رو ساختن اسم مکان به اصلوب ویا شیوه زبان عربی نادرست است ، بر این بنا نباید قالب های دستوری یک زبان در زبان دیگر بکار رود. زیرا این معمول درهیچ زبان دنیا وجود ندارد . بادریغ تنها در زبان فارسی تطبیق قانون دستوری زبان عربی توسط عربی پرستان سبک سر در این زبان به کار میرفته است. بهتر است از کاربرد این نادرستی تا اندازه امکان خود داری شود.
همچنان ساختن اسم مفعول با قالب زبان عربی درست نیست مانند:مقهور (خشمگین) مهمور ( تاپه شده) وغیره حتا بادریغ که این شیوه بر واژه های فارسی نیز به کار رفته است ماننند: مکلا(یعنی کلاه دار، مریش( یعنی ریشدار) وغیره که نه تنها نادرست است ، بلکه کاربرد آنها نویسنده را سخت کم سواد نشان می دهد.
همسویی صفت با موصوف(یا ستودنی وستوده شده ): در زبان عربی بر بنیاد دستور وساختار زبانی تطبیق یا همسویی صفت با موصوفیعنی ستودنی با ستوده شده وجود دارد واز ویژه گی های دستوری این زبان است. مانند: رجل شاعر(یعنی مرد شاعر) رجلان شاعران یعنی (دو مرد شاعر)) وامرۀ شاعرۀ( یعنی بانوی شاعر) امرتان شاعرتان(یعنی دو بانوی شاعر)، امراتُ شاعراتُ (یعنی بانوان شاعر).
پس از این، ویژه گی دستوری زبان فارسی را دربخش بیان ستودنی وستوده شده (صفت وموصوف) می نگریم: مرد سروده سرا یا شاعر، دومرد سروده سرا یا شاعر بانوی شاعر ، بانوان شاعر. دیده می شود که در زبان فارسی ستوده شده یا موصوف اگر یکه یا مفرد چنده یا جمع ، مونث یا مادینه مذکره یا نرینه باشد ، صفت یا ستودنی مفرد می آید . از اینرو کاربرد ویژگی های دستور زبان عربی در زبان فارسی نادرست است . لذا با رویکرد یا توجه به این ویژگی در زبان فارسی :والده محترمه، خانم مدیره، محترمه ریسه صاحبه، نامهء وارده ، علوم حاضره ، بلاد خارجه ، زیانهای وارده همه نادرست هستند، نباید به کار روند. بهتر است به جای آنها ، شیوهیا روش دستور زبان فارسی به کار رود : مانند: مادر گرامی تان، بانوی مدیر، بانوی رییس، نامه رسیده،دانش ویا علوم حاضر یا موجود وغیره نوشته شود . بهتر می شود.
پیوند پسوند «تر وترین» در اسم تفضیلهای عربی نادرست است : نخست بنگرم که اسم تفضیل چیست؟ اسم تفضیل اسمی است که بر برتری یک اسم بر دیگر اسمها دلالت می کند. مانند:« فضل» صفت است اسم برتر آن « افضل » می شود .« رشد» صفت است اسم برتر آن« ارشد» می شود ،«رجح» صفت است اسم برتر آن« ارجح» می شود. «قریب» صفت است اسم افضل آن «اقرب» می شود وغیره.
مگر در زبان فارسی صفت برتر وبرترین با افزودی پسوند های «تر وترین» ساخته می شود. مانند: خوب ، خوبتر وخوبترین، زیبا ، زیباتر وزیباترین.
بادریغ از سالیانی به اینسو نویسندگان وسروده سرایان زبان فارسی اسم تفضیل زبان عربی را با پیوند پساوندهای« تر وترین» زبان فارسی پیوند داده ویکترکیب بی شاخ ودم جدید صفت برتر اندر صفت برتر دری ساخته اند وبکار برده اند مانند:اعلی تر ، ارجحتر ، افضلتر، ارشدتر ، اعلمتر وغیره . از این رو ساخت وکاربرد این چنین اسمای تفضیلی در زبان دری نادرست است.
نارسایی های که از دیگر زبانها به زبان فارسی داخل شده است: زبان جایگاه داد وستد است ، که آن را «اتنولنگویستیک» می نامند ، اتنولنگویستی واژه های هندی که در پهلوی زبان فارسی پدیدار گردیده وهردو از یک خانواده اند در یک دورانی در زبان گفتاری مردم افغانستان نقش ویژه ای دارد در حالی که این نقش در زبانگفتاری ونوشتاری تهرانایان ، دوشنبه یان کمتر است ، در یک زمانی سیلی از واژه های هندی بنابر نیاز داخل زبان فارسی مردم افغانستان وبه ویژه در زبان گفتاری مردم کابل شده است. مانند:جار وجنجال،بار چالانی، چلش، چوری(النگو)، چور وچپاول،(غارت) سُچه،( پاک وبی غش)چاپ، تاپه،چای، چال، چلی ، چلباز ،چلاندن ، چلیدن، چور،چتل(کثیف) چتی ،(حرف بی جا)چتیات ، (ترکیب بر سبیل زبان عربی)چونه(اهک) ، ،چوته(شورت) تگ وتکمار به زبان دری داخل گردیده اند .
از زبان ترکی ومغولی: واژ های چون: خان، خانم، آقا، قالین یا قالی،تشُک یا دشک،خورجین،چپن( لباس ردا مانندی که اغای کرزی می پوشند)،آشک ، منتو،پلو ، آش ، قابلی ، دلمه ، قروت (کشک)، انجیر، قول(دره میان دوکوه)، یورش (حمله) شبیخون یا شبیقون، قمچین(شلاق برای اسپان) قنجوغه، یورغه ، گمرک وغیره واژه های آمده از زبان شیوای پشتو چون: توپ (خیز زدن) تیله ، (حول دادن) گدود( قاطی) خیت (شکم) ، ستنگ، اندیوال، تیار ، تکله، چون این واژه ها بنابرنیاز دادوستد وارد زبان شده وبر اصول ودستور زبان فارسی سازگاری دارد بنا بران در کاربد آنها دشواری پدیدار نمی شود، مگر آنعده واژه های که با نظام آوایی زبان فارسی سازگاری ندارند ، موجب دشواری شده که بهتر است از کاربرد آنها صرف نظر شود ، از مثال می گذریم.
همانگونه که در مورد نارسایی های آمده از زبان عربی به تفصیل نگاشته شد ، نارسایی های از زبانهای دیگر نیز به زبان فارسی توسط برخی از برگردانندگان یا مترجمان کم توجه وساده نگر داخل گردیده است.نا نوشته پیدا است ، که سیل واژه های انگلیسی ولاتینی را که با پیدایش نام بخش های دانشی در تمام زبانهای داخل شده اند نمی توان از زبان زدود ، مگر می توان آنها را با امکانات دست داشته زبانی برگردانی نمود . با همه حال برخی مترجمان با ترجمه ای مو به مو خواسته یا نا خواسته ویژگی های زبانی انگلیسی را وارد زبان فارسی ساخته اند. به این نمونه ها نگریسته شود:
دوش یا حمام گرفتن: نادرست است بجای آن دوش کردن یا حمام کردن درست است.
روی کسی یا چیزی حساب کردن(نادرست است ) بجای آن به کسی یا چیزی اهمیت دادن درست است
در جریان قرار دادن یا در جریان گذاشتن(نادرست است) بجای آن آگاه ساختن یا اطلاع دادن درست است.
بی تفاوت بودن(نادرست است) بجای آن بی اعتنا بودن و یا کم توجه بودن درست است)
نقطه نظر (نادرست است.) بجای آن دیدگاه ویا نظر گاه درست است)
آتش گشودن(در جمله ای: بالای نیروهای امریکایی آتش گشودند.) نادرست است بجای آن (بالای نیروهای امریکایی آتش کردند ویا تاختند )درست است.
در رابطه به .. یا در ارتباط به .. ویا در این رابطه...(نا مناسب است) بجای آن در این مورد ... دباره در این ویژه ( مناسب است)
پیرامون چیزی بحث کردن(اگر به منظور بحث در اطراف چیزی باشد درست است واگر پیرامون در باره موضوع ویا مسایلی باشد نادرست است) بجای آن در باره چیزی بحث یا گفتمان کردن درست است.)
برخوردار بودن در این فراز :آتش توپخانه پاکستان از شدت بیشتری برخوردار بود.( نادرست است) بجای آن ، آتش توپخانه پاکستان شدت بیشتر داشت (درست است ).
بها دادن به معنای قیمت ویا نرخ چیزی درست است ، مانند : بهای این موتر چند است ؟ مگر در جمله ای :« ما باید به امور معنوی بها بدهیم (نامناسب است) بجای آن :( ما باید به امور معنوی رویکرد بهتر نمایم( مناسب تر است).
تو مرا درک نمی کنی (نادرست است) بجایش :(تو حرف ، غرض ویا دیدگاه مرا نمی فهمی) درستتر است.
در فرازی : نه دولت ونه سیستم سیاسی کشور مناسب نیستند.(نادرست است) :دولت وسیستم سیاسی کشور مناسب نیستند.(درست است).

شکل درست برخی از واژه ها وفراز ها در زبان فارسی :
۱-همسویی یا تطبیق گزاره با نهاد یک فراز یا جمله: در فراز های زبان فارسی با دونوعنهاد رو برو می شویم : نهادی که یک جاندار است ونهادی که گیاه و یا بی جان است. چگونگی همسویی گزاره با نهاد وابسته به نهاد است. اگر نهاد چنده یا جمع است باید گزاره نیز جمع یا چنده باشد . مانند : در بهار درختان سبز می شوند ویا درخت سیب خانه ای ما خشک شد، ویا احمد در سرما به جلال آباد رفت ، پدر ومادر من درگذشتند.
در این مورد چهار استثنا، وجود دارد:
نخست : استفاده از فعل یا گزاره جمع برای نهاد مفرد به دلیل احترام روا است مانند: جناب رییس جمهور تشریف آوردند یا آورد. درست است
دوم: پدرم چنین گفتند یا گفت هردو درست است.
پ- برای نامهای جمع یا چندی کاربرد هردو هم یکه وهم جمع درست است مانند: ملت افغان برای ازادی می رزمند یا می رزمد . هردود درست است ، کندک اماده باش است یا هستند هردو درست است.
سوم: برای ضمیر های مبهم مانند : هریک ، هیچ یک ، هر کدام وهیچکدام ، هم گزاره جمع وهم گزاره مفرد هردو درست است. مانند: هرکدام امدند یا آمد ، هیچکدام نرفت یا نرفتند .
چهارم: نویسنده حق دارد که خود را به صیغه ای جمع یا مفرد خطاب کند .مانند: ما به این باور هستیم ویا من به این باور هستم .
۲- جایگاه درست ودقیق واژه ها در جمله یا فراز: در مورد جایگاه درست واژه ها در یک جمله یا فراز با دو وضع مواجه می شویم:
نخست: اینکه بر برخی از اجزای جمله یا فراز پافشاری یا تاکید شده باشد، در آنصورت آن جز هرچه باشد باید، در آغاز جمله یا فراز آید. اگر در پاسخ پرسشی پاسخی باشد مانند: خانه ی شما در کجاست؟ باید واژه خانه نخست آید یعنی گفته ونوشته شود: خانه ی ما در شاه شهید است.
دوم : اینکه جمله در حال معمول وعادی باشد ، در اینصورت جایگاه واژه ها به این ترتیب است:
در جمله ی فعلیه یا فراز گزاره یی: با این ترتیب:فاعل-مفعول(اگر باشد)-قید-ومتمم وفعل می آید مانند: احمد این خانه را برای پدرش خرید.
در جمله ای اسمیه یا فراز اسمی:مسند الیه _ قید ومتمم- مسند- فعل ربطی . مانند: احمد امروز از صبح مصروف کار است.
کاربرد درست وجه وصفی فعل: هر گاه در یک فراز، فعل به خاطر جلوگیری از تکرار حذف شود ، خیلی محتاط باید بود تا اشتباه نشود، بنگرید در این فراز ها که تکرار فعل حذف شده است:
من ، کتاب را باز کردم وخواندم(درست)
من، کتاب را باز کرده وخواندم(نادرست)(عدم تطابق فعل)
من، کتاب را باز کرده وخوانده ام(درست است ) (تطابق فعل)
من ، کتاب را باز کرده، خواندم(درست زیرا افعال از هم جدا شدند)
حذف گزاره یا فعل در یک فراز ویا بخشی از گزاره ویا فعل بر سبیل «حذف به قرینه ی لفظی»:
حذف به قرینه ای لفظی، یعنی حذف فعل، که موجب تکرار می گردد. در یک فراز یا جمله .مانند:
حذف فعل «کرد» در این جمله:احمد تلویزون را از زمین بلند وروشن کرد،(درست است زیرا کرد نخست به خاطر تکرار برداشته شده است )
احمد تلویزیون را بلند وروی میز گذاشت.(نادرست است ، زیرا کرد نخست بدون موجب حذف شده ودر فراز دوم که پایه است. گزاره گذاشت است زیرا جمله دوم چنین بوده ست احمد تلویزیون را بلند کرد و بالای میز گذاشت)
ویا در این جمله یا فراز :فروشنده ، جنس را تحویل و پول را گرفت. ( این جمله نادرست است زیرا بخشی از فعل مرکب «کرد» بدون موجب حذف شده است.
باید چنین می بود:(فروشنده، جنس را تسلیم وپول آن را دریافت کرد.» (این جمله درست است، زیرا در اصل چنین بوده است:«فروشنده جنس را تسلیم کرد . پول آن را دریافت کرد » که «کرد» نخست به خاطر قرینه لفظی حذف شده است .
آوردن کلمه «را» میان دوبخش یک فعل مرکب نادرست است: نخست فعل ترکیبی چیست؟ آنست که بنا بر دلیل ترکیب، یک بخش با فعل معنای اصلی فعل دگر گون شده باشد. مانند: لاف زدن( که لاف را با زدن پیوند داده اند، در حالیکه لاف گفته می شود نه زده )، غصه خوردن ، چانه زدن، از اینرو این ترکیب ها را ترکیب فعلی گویند.در تمامی این موارد آوردن «را» میان فعل ها ترکیب نادرست است.
در فراز:« او در زنگی غصه های بسیاری را خورده است .( نادرست است)
او در زنگی بسیار غصه خورده است . (درست)
باید، این توضیح را بیشتر بدهید تا بهتر بدانیم (نادرست)
باید این را بیشتر توضیح بدهید، تا بهتر بدانیم(درست).
من تصمیم خود را گرفته ام(نادرست)
من برای خود تصمیم گرفته ام ( درست ) .
کاربرد ماضی نقلی وماضی بعید در فراز یا جمله: گزاره ماضی نقلی (یا زمان گذشته بیانی) اغلب در مواردی به کار برده می شود ، که بخواهیم، به انجام کاری پافشاری یا تأکید کنیم . یا بخواهیم ، نشان بدهیم که آثار عمل هنوز هم ادامه دارد.
مانند:احمد این کار را نکرده است. ویا : من در را بسته ام (هردو درست اند).
اما ماضی بعید یا(گذشته دور) بیانگر انجام کاری است، که در گذشته دور انجام شده است .مانند : احمد، دیروز دوبجه ، از کار برآمد.(درست است)
اما : احمد، دیروز دو بجه از کار برامده بود .(نادرست است )
کاربرد دونشانه نکره برای یک اسم نادرست است: هرگاه اسم یا نام ناشناخته ماند ، آن را نکره گویند ودر زبان فارسی سه نشانه دارد:
(ی) که پس از واژگان پایان یافته به کانسوننت می آید . مانند: روز می شود: روزی، شب می شود : شبی ، چیزی، کاری وغیره
(یی) که پس از واولهای (آ،و،ه) می اید مانند ، سودا می شود سودایی. تشنه می شود تشنه یی. وپهلو می شود پهلویی.
یکی: که در متون پیشینه ها به دیده می اید مانند:یکی دختری داشت خاقان چو ماه.مگر یک در زبان موجود نیز استفاده می شود مانند: یک اسپ تیز رو ، یک آدم چاق وچله وغیره
آوردن دو نشانه نکره در یک فراز درست نیست مانند:در زندگی هر کس ، یک چیز های لازم است.( نادرست است )
در زنگی هر کس چیز های لازم است (درست)
در زندگی هر کس یک چیز های لازم است (نادرست) (چون صفت یک با واژه جمع تناسب ندارد.)
هرگاه در فرازی یا جمله یی نشانه های ربط یا پیوند :(هرچند که، با این که ، بآن که ، باوجود آن که، ، گرچه وگرچه ) به کار رود نشانه های ربط همپایگی (مگر ، ولیکن، اما ) درست نیست:
مانند: با آن که او را گفتم خونسرد باش، اما با انهم گپ مرا نشنید(نادرست است)
با: آن که او را گفتم، گپ مرا نشنید(درست است)
یا: اورا گفتم، مگر بانهم گپ مرا نشنید(درست است).
بادریغ این نارسایی در اغلب داستانها ، رومانها ونگارشهای نویسندگان زبان فارسی به دیده می اید (از مثال می گذریم).
کاربرد درست نشانه مفعول«را» در یک فراز یا جمله : کاربرد «نشانه را» پس از فراز یا جمله توضیحی وابسته به مفعول نادرست است:
من پرسشهای شما را پاسخ می دهم(درست).
من پرسشهای اسان شما را پاسخ می دهم(درست)
من پرسشهای که شما ارایه کرده بودید را پاسخ می دهم(نادرست)
من پرسشهای را که شما ارایه کرده بودید، پاسخ می دهم(درست).
ترکیبهای واژگانی زبان: پیش بر این، در یک جستاری کوتاه، نوشتن واژه های ترکیبی، که در چی حالاتی پیوسته ودر چی حالاتی گسیسته یا جدا نوشته شوند به عرض رسیده بود، مگر با آنهم در برخی از نوشته ها به ویژه در ناولها ی که در کابل چاپ می شوندتا هنوز واژ های ترکیبی را گسیسته یا جدا می نویسند. چشمم در رومان عالی وزیبای (چهار گرد قلا گشتم...» اثر جاویدان استاد سخن اعظم رهنورد زریاب افتاد، که در همه جا ویراستار واژه های ترکیبی را گسیسته یا جدا نوشته اند از آن میان در رویه ( ) آمده است « هم سر و هم خانواده اش را نجات داد» .این فراز را نمی توان درست دانست که نویسنده چی را می خواهد بیان بدارد، می توان آن را به دو تعبیر خواند:یکم: هم خودش را وهم خانواده اش را نجات داد. دوم: بانویش یا خانمش وخانواده اش را نجات داد.«واژه همسر» ترکیبی است از دو واژه نخست واژه «هم» دودیگر واژه «سر» اگر جدا نوشته شوند خوانده می شود« هم سر» یعنی هم وسر مگر اگر یکجا یا پیوسته نوشته شوند می شود «همسر» یعنی کدبانوی خانه ، خانم ، عیالداری ویا مادر فرزندان ویوهمچنان چون در زبان دری-فارسی نرینه ومادینه نیست، همسر هم به شوهر وهم به خانم یا بانوی خانه به هردو اطلاق می شود.
ویا در این فراز دیگر «مرام نامه شما را ندانستم.» در این فراز فهمیده نمی شود ، که« آیا مرام» «نامه ای» که بدست آورده ندانسته است ویا «مرامنامه» را ندانسته است. اگر دو واژه «مرام» و«نامه» که با هم پیوند شوند « واژه ای جدیدی را می سازند ، که دیگر نه نامه است ونه مرام، بلکه یک واژه جدید ی به نام «مرامنامه» از آنها ساخته شده است که دیگر نه«نامه» است ونه« مرام» بلکه «مرامنامه است» یعنی سند اساسی که یک سازمان ویا یک اداره در پرتو آن انجام کار ها را سازماندهی می نمایند.
مثالی دیگری از «واژه فیلمرغ» می آوریم: این واژه از دوواژه ترکیب شده از واژه «فیل ومرغ» وبه حیوانی جدیدی که نه فیل است ونه مرغ بلکه «فیلمرغ » یا بقلمون نام دیگر اواست اطلاق می شود. اگر آن را جدا وگسیسته بنویسیم می شود« فیل مرغ» یعنی فیلی که از لاغری مانند مرغ شده است واگر پیوست بنویسیم می شود:« فیلمرغ» یعنی حیوانی که آن را بقلمون نیز می گویند.
از اینرو بهتر است واژه های ترکیب تا اندازه که امکان دارد پیوسته نوشته شوند ، اگر در نگارش پیوست معنی واژه تغییر می خورد ، در آنصورت بهتر است که جدا یا گسیسته نگاشته شود
چنانکه وچنانچه: این دو (چنانکه وچنانچه) دوترکیب مختلف با دومعنای متفاوت اند؛ زیرا "چنانکه" به مفهوم "آن طوری که"آمده و مهمترین برهان آن "آن چنانکه وهم چنانکه" است و دراین جاهم "آن طوری که" معنا می دهد.
"چنانچه" به معنای "اگرست" ویا آنگاهی است. مانند: "چنانچه، آمدید من نبودم" یعنی اگر آمدید، ویا آنگاهی که آمدید ،من نبودم. این دو ترکیب را بیشتر به جای هم می نویسند، و این اشتباه محض است. در کتاب های کهن، گاهی این نارسایی و اشتباه دیده می شود: اما به هر حال، از کاربرد "چنانچه " به جای "چنانکه " باید پرهیزشود.
بایستی، باید و بایست :" باید" فعل مضارع "بایستن" یعنی در برگیرنده ی زمان حال است . "بایست" و"می بایست" فعل ماضی و"بایستی" از منظر دستور زبان صیغه ی شرطی است در زمان حال(مضارع ) ،کاربرد و واژه ی "باید" درست است و نه "بایستی"؛ پس هنگامی که می گوییم"او بایستی این کار را بکند " نا درست است. به جای آن باید گفت : "اوباید این کاررا بکند"ویا" او باید برود" درست و" اوبایست برود" و"او بایستی برود" نادرست ویا "بایست رفته باشد" نیز نادرست است ؛ برای آن که این جا ،فعل، مضارع و شرطی می آید. به همین گونه کاربرد جمله ی "باید آمده باشد" نیز درست نیست؛ برای آن که دراین جمله، فعل ماضی "باید" نمی توان آورد و به جای آن باید گفت و نوشت: "می بایست آمده باشد".
ویژگی های نشانگذاری یا علامتگذاری در زبان فارسی : نشانه گذاری درزبان نگارشی به منظور تنطیم وافاده جمله ها خیلی مهم وارزنده هستند . کاربرد درست این نشانه ها به درست خواندن نوشته ها ودرک بهتر آن کمک می کند؛ به این نمونه بنگرید:
بخشایش، لازم نیست اعدام گردد.
بخشایش لازم نیست، اعدام گردد.
اگر این دو فراز را، با دقت بنگریم، در میابیم ، که با یک «نشانه ویرگل یا کامه یا بند» در فراز نخست رهایی یک نفر مطرح است ودر فراز دوم نفر مورد نظر اعدام می گردد.
۱- یک نقطه در پایان فراز های خبری ، امری، وپیشنهادی می آید .مانند:
بیا برویم.
انساندوستی ، کار نیکو است.
خانه برو.
دزد نباشی، از بنده نترس.
خانه ای ما تشریف بفرمایید.
هرگاه واژ نخست یک واژه را بنویسند ودیگران آن را بردارند .بجای آنها یک نقطه می گذارند.
مانند: حزب مردم افغانستان ح.م.ا . ویا بجای قبل از میلاد می گذارند:«ق.م» .بجای رجوع کنید می نویسند:«ر.ک» وبجای نگاه کنید می نویسند:«نگ».
۲- ویرگل یا کامه یا بند: این نشانه کاربرد گسترده ای دارد:
-در پایان جمله یا فراز پیرو که در آغاز بیاید.(اینگونه فراز ها اغلب با حروف ربط: اگر،اگر چه، چنانچه، چنانکه، چونکه، چون، تا ، با اینکه، با آنکه ، باوجود آنکه، ویا با یک یا چند واژه ای که گزاره یا فعل نباشند ؛ می آید. مانند:
اگر باران نبارد ، قحط سالی می اید.
اگرچه وعده کرده است، مطمیین نیستم ، که قرضم را بدهد.
هنگامی که من آمدم، شما رفته بودید.
-در دوسوی «بدل» می آید. مانند: مولانا ، شاعر نامور فارسی ، در سده ای ششم می زیست.
-هرجا که مکثی لازم باشد و بدون مکث امکان اشتباه وجود داشته باشد، «،» می اید. مانند:از میان خلق، بیرون برآمد وآتش بر افروختن گرفت.(منتخب بستان العارفین)
-هرگاه بیش از دو واژه همنقش در یک فراز داشته باشیم ،به گونه نمونه چندین فاعل ویا چندین مفعول یکی بی هم بیایند ، در میان آنها نشانه«،» می آید وپیش از باعل ویا مفعول نهایی واژ «و» نگاشته می شود. مانند:
احمد ، محمود، کلبی ومقصود برادران غلامجان هستند. ویا دیروز عظیم ، وحید ،حمید ، بری، سلیم وامید را در خانه ای شان ملاقات کردم.
-برای جدا کاردن چندین بخش یک نشانی یا آدرس به کار می رود.مانند:به کابل، کوچه
شاه شهید، سرک دوم مسجد اتفاق، خانه شماره 614، منزل حاجی عبدالعزیز. رسانیده شود.
برای جدا کردن ،اجزای پاورقی یا یک یادداشت . مانند: حبیب ، قدیر،منگنه، چاپ نخست ، آلمان ، رویه 356
دونقطه :«:» این نشانه ، پیش از گفتاورد یا نقل قول می آید. مانند:
پیامبر اسلام فرموده است:«بهترین انسان ، آن است ، که خیرش به مردم برسد ، بدترین انسان کسی است ، که شر وضرر اش به مردم برسد.».
-برای تشریح وبیان یک مطلب نشانه «:» گذاشته می شود . مانند:
از ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی اثار زیرین بجا مانده است:حدیقۀ الحقیقه، سیر العباد الی المعاد، طریق التحقیق،و...»
سه نقطه«...»: هرگاه یک یا چند واژه ویا یک فراز ویا چند فراز یا جمله را از یک پارگراف برگیرند ، بجای آن سه نقطه می گذارند.مانند: هیچ جا، موضعتنگی نبود و نه تعذر در مقام وعلوفه ... وپیش از رسیدن ما قحظی عظیم افتاده بود.(سفر نامه حکیم ناصر خسرو) اگر نقطه ها در اخر یک فراز آید یک نقطه ای اضافی پایانی نیز گذاشته می شود که شود چهار نقطه.
نشانه تعجب یا خطاب یا ندایه: این نشانه همانگونه که از نامش پیدا است در پایان فراز های عاطفی ، تعجبی ، نیایشی ویا همگون فراز می اید. مانند:
ای دریغ! آن عهد وآن سوگند کو؟(مولوی)
خوشا وقت شوریدگان غمش!(سعدی)
احمق مردا ، که دل در جهان فانی بندد!(بیهقی)
عجب هوای گرمی!
به! چه خوب می نویسد!
پروردگارا ! ما را ببخشای وبیامرز!
واه! چه دختری مقبولی!
نشانه پرسشی یا سوالیه«؟»: این نشانه که روی قرار گرفتن آن بر خلاف نشانه ی پرسشی زبانهای اروپایی به سوی راست است ؛ در این حالتها گذاشته می شود:
در پایان فراز های پرسشی . مانند: نام او چیست؟ شما از کجا هستید؟ بوت چند نمبر می پوشین؟ نمره یخن تان چند است؟
یا : ای شیخ! چه رسید که گریان شدی(قابوسنامه)
دیدی دلا که آخر پیری وزهد وعلم+ با من چه کرد دیده ی معشوقه باز من(سعدی)
-هرگاه بخواهیم تردید خود را در باره ای مطلبی نشان بدهیم ، پس از بیان آن مطلب ، نشانه پرسشی را در میان (هلالین) می گذاریم. مانند:
می گویند ، که مولانای بلخ در دوران کودکی با شیخ فریدالدین عطار نیشاپوری (؟) ملاقات کرده است.( چون نویسنده در این مورد متیقین یا باور مند نیست از این رونشانه ای پرسشی را در هلالین گذاشته است.
-در پایان فراز های پرسشی ، تاکیدی که برای تاکید یا پافشاری مطلبی را به صورت پرسش می آورند نیز نشانه ای پرسش «؟» می گذارند مانند: مگر کوری؟(یعنی کور نیستی.)
کامه ای نقطه دار یا نقطه ویرگل«؛»: این نشانه میان دو فراز یا جمله یی می آید ، که به گونه ای کل مستقل باشند مگر از از لحاظ عمل یا دستور با یکدیگر مربوط هستند . مانند:
احمد! کتابت را باز کن؛ رویه دوم را بخوان؛ آن را به خاطر بسپار وبه رای من تشریح کن؛ که، چه خواندی؟ ویا:
انسان خوب ؛ با دیگران کمک می کند؛ دشواری های آنها را مرفوع می سازد.
هرگاه ، فراز ها یا جملات توضیحی به صورت مانند، فرضآ ویعنی بیاید ، پیش از آنها «نقطه ویرگل» وپس آز آنها کامه یا ویرگل می آید . مانند:
دوستی واقعی ؛ یعنی، صداقت وراستی داشتن.
هلال یا کمانک ویا پرنتیز( ): این نشانه برای توضیح وبیان کوتاه می آید؛ خواه این بیان ویا توضیح ، معنای یک کلمه باشد یا تاریخ پیدایش ، یا وفات ویا جمله کوتاه . مانند:
حافظ(متوفی ۷۹۲ هجری قمری) غزلسرای نامور سده ای هشتم بود.
این مجادله های بی حاصل را بگذارید واز این مقاوله بلاطائل(بیهوده) دست بردارید.(بهارستان جانی).
گیومه یا هلالین(( )): کاربرد این نشانه از این قرار است:
-گفتاور ونقل قولهای مستقیم در گیومه یا هلالین گذاشته می شود.مانند: در کلیله ودمنه بهرامشاهی به نقل از علی آمده ست (( کل علمّ لیس فی القرطاس ضاع+ کل سر جاوز الثنین شاع)) .
- برای برجسته نشان دادن واژه های که، می خواهیم ، خواننده به آن بیشتر رویکرد نماید ویا می خواهیمدر موردی تردید خود را نشان بدهیم . مانند: گاهی لغت ((قلم)) نیز از روی مجاز به معنای سبک ، به کار می رود.
من همه ی این ((شاید)) ها را ((لابد)) می گیرم.(غربزدگی جلال آل حمد) . در این مورد نویسنده رویکرد خواننده را به دو واژه قابل تاکید جلب می کند.
خط فاصله««-»: این نشانه، چندین کاربرد دارد؛ به این ترتیب:
۱-برای نشان دادن فاصله میان دو ماده تاریخ، دوشماره و یا دو جایگاه نگاشته می شود مانند: از۱۳۵۶-۱۴۵۶ خورشیدی . راه ترانسپورتی کابل- جلال آباد.
۲- برای نشان دادن ابعاد محدوده ای یک عنوان ، یک کار ویا یک بخشی از دانش .مانند: در بخ

https://mardompress.forumfa.net

بازگشت به بالاي صفحه  پيام [صفحه 1 از 1]

مواضيع مماثلة

-

صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد